کد مطلب:188469 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:236

ملاقاتی دیگر
همسفر: پدر و مادرم به فدایت تو همان دانشجوی جوان نیستی كه در گذشته ای بس دور در راه مدینه با تو همسفر بودم و از امام محمد باقر علیه السلام سخن می گفتی و قصد درك محضرش را داشتی؟ چه پیر شده ای؟!

- آری چنین است. چرا مدتهاست از آن زمان می گذرد و سالها مباهی حضور در جلسات درس امام باقر علیه السلام بودم، ساعتی كه جلسه درس در دانشگاه امام (مسجد مدینه) تشكیل می یافت، مملو از دانشجویانی می شد كه از كوفه و بصره و حجاز و... برای ادامه ی تحصیل بدانجا آمده بودند. از آن زمان تاكنون صدها دانشمند از دانشگاه امام فارغ التحصیل شده و اكنون در شرق و غرب بلاد اسلامی به تدریس اشتغال دارند. من نیز پس از فراغ از تحصیل مدتی است كه عهده دار تدریسم همسفر: جای بسی افتخار است هم صحبت شدن با كسانی چون تو كه سالها از عمر خویش را در محضر امام سپری كرده و پس



[ صفحه 44]



از بهره گرفتن از دانش سرشار او، به مقام استادی رسیده و از آن دانشگاه عظیم فارغ التحصیل شده اند. استاد بیاد داری زمانی را كه پیرامون شخصیت والای امام باقر علیه السلام سخن را ندیم و از امامت آن حضرت و عظمت علمی و پاره ای از فضایل و مناظرات او و از خلفای معاصر با امام و شاگردان و تربیت یافتگان مكتبش با یكدیگر صحبت می كردیم؟

استاد: آری، به یاد دارم.

همسفر: راستی مگر تو جابر را نمی شناختی كه از آن سخنی به میان نیاوردی؟!

استاد: كدام جابر؟!

همسفر: جابر جعفی.